صفحه خانگی فیلم مذهبی

تحویل سال 93 حرم امام رضا (ع)

پرتال آکاايران سايت خبرگزاری آکا بخش فیلم ،دانلود فیلم، پيامهاي زيبا براي زائرين امام حسين اشتراک ویدیو قسمت فیلم های مذهبی - تحویل سال 93 حرم امام رضا (ع)

منبع: پيامهاي زيبا براي زائرين امام حسين akairan.com

راهنماي بيمار درون بدو پذيرش

بيمار/همراهي گرامي:

با سلام و آرزوي سلامتي و بهبودي هر چه سريعتر شما و با اميد بـه اينكه كليه

خدمات ارائه شده درون بيمارستان شـهيد سيد مصطفي خميني که تا حد امكان مورد توجه و رضايت شما قرار گيرد، درون ابتداي بستري بـه نكات زير توجه فرمائيد.

1- اگر بيمـه هستيد دقت كنيد كه حتما دفترچه بيمـه خود را درون بدو ورود بـه مسئول پذيرش تحويل دهيد و اگر بيمـه نيستيد درون مورد شرايط بيمـه ايرانيان از مسئول پذيرش سوال نموده و مدارك لازم را تهيه و تحويل نمائيد که تا در موقع ترخيص با مشكلي مواجه نشويد. پيامهاي زيبا براي زائرين امام حسين همچنين درون صورت داشتن بيمـه تكميلي، مسئول پذيرش را مطلع فرماييد.

2- درون صورت بستري بـه علت تصادف و سوانح و حوادث ترافيكي لازم هست بلافاصله بعد از بستري نسبت بـه دريافت فرم مصدومين ترافيكي از اورژانس بيمارستان اقدام و به همراه صورتجلسه بـه پاسگاه محل وقوع تصادف جهت تاييد آن مراجعه نمائيدو درون هنگام تسويه حساب  تحويل واحد ترخيص نمائيد.

3- ساعت ملاقات 3 الي 4 بعدازظهر (از خرداد لغايت شـهريور ماه 4 الي 5 بعدازظهر) مي باشد،

لذا جهت رفاه حال بيماران از مراجعه درغير ساعات ملاقات جدا خودداري فرمائيد.

4- توجه فرمائيد فيلمبرداري و عكسبرداري از بيمارستان اكيدا ممنوع مي باشد.

5- خواهشمند هست به جهت رفاه حال بيماران خود قبل از ورود بـه بخش، تلفن همراه خود را خاموش و يا درون حالت سكوت قرار دهيد.

6- بـه علت بستري بيماران مختلف، بيمارستان محيط مناسبي جهت كودكان نيست لذا از آوردن اطفال و كودكان خردسال زير 12 سال درون زمان ملاقات خودداري فرمائيد.

7- زمان توزيع صبحانـه 6 الي 7:30، نـهار 12الي 13 و شام 7 الي 8 شب ( از آذر لغايت بهمن ماه 6 الي 7 شب) مي باشد. پيامهاي زيبا براي زائرين امام حسين ضمنا تحويل ش درون سه نوبت صبح، عصر و شب درون بخش صورت مي گيرد.

8-درصورت تمايل همراهيان بـه مصرف غذاي بيمارستان ،از ساعت 7 الي 7:45صبح ،جهت تهيه فيش بـه امور عمومي بيمارستان(آقاي شجاعي) مراجعه نمائيد.

9- حتي الامكان سعي نماييد وسايل شخصي نظير قاشق، ليوان، دمپايي، دستمال كاغذي و فلاكس بـه همراه داشته باشيد.

10- بـه توصيه هاي پرستاران درون خصوص نحوه مصرف دارو و ناشتا بودن جهت انجام آزمايشات دقت نمائيد. از دستكاري سرم نيز بپرهيزيد.

11- از آوردن وسايل و اشياء قيمتي بـه بيمارستان خودداري فرمائيد.

12- بيمار گرامي، با توجه بـه اينكه نوبت عمل شما از طرف پزشك و توسط اتاق عمل بـه بخش اعلام مي شود که تا هنگامي كه توسط پرستار بخش جهت رفتن بـه اتاق عمل آماده نشده ايد عجله نكنيد و آرامش خود را حفظ نمائيد.

13- توجه فرمائيد شماره تلفن هر اتاق همان شماره اي هست كه بر سردرب اتاق شما نصب شده است. لذا جهت تماس تلفني بعد از ارتباط با اپراتور شماره داخلي اتاق را وارد نمائيد. همچنين توجه فرمائيد كه درون ساعات 8 الي 11 صبح كه زمان ويزيت بيماران هست با بيماران خود تماس نگيريد.

14- زمان ترخيص بيماران،پس از دستور ترخيص توسط پزشك و تكميل پرونده و ارسال آن بـه واحد ترخيص خواهد بود.

15- توجه فرمائيد درون زمان ترخيص دو برگ فتوكپي صفحه اول دفترچه بيمـه بيمار را بـه همراه داشته باشيد.(همچنين همراه داشتن ساير مدارك مورد نياز با توجه بـه راهنمايي واحد پذيرش ونوع بيمـه اصلي و تكميلي )

16- شماره تماس با بيمارستان 14- 4222011 مي باشد.

نظرات وپيشنـهادات خود را بـه دفتر مديريت يا دفتر خدمات پرستاري  و يا از طريق وب سايت بيمارستان  بخش ارتباط با ما  اعلام نمائيد .

منبع: ac.ir

دربان حرم آقا علي بن موسي الرضا ( ع )

نايب الزياره شما باشيم درون :

اين پست رو توي وبلاگ يکي از دوستان و عاشقان آقا ديدم و حيفم اومد شما بي نصيب بمونيد . بعد بي هيچ دخل و تصرفي اينجا گذاشتمش ( البته با اجازه ايشون )

باب الجواد...بارش باران ...نگفتنی است،

اذن بریـاران نگفتنی است...

صدها زائر و عاشق مـیان صحن،

عرض ادب بـه شاه خراسان نگفتنی است...

شبیـه بی پناهی های آن آهوی بی پناه نگاهتان کنم...

آقا بـه داد دل مریضم برس...

یـا مولا ضامنم شو...

اما چه فرقی مـی کند دل پر درد ابرها به منظور چیست؟؟؟

هوای حرم تو همـیشـه بارانیست....

پ.ن.: آقا جونم بی صبرانـه منتظرم ... دعوتم کن بـه بهشتت..

صفاي درباني حرم آقاي مـهربون

بازهم معجزه اي ديگر

شفاي خانم همداني

پس از هشت روز انتظار بالاخره روز يکشنبه 93/07/06 فرا رسيد و براي خدمت بـه زائرين باصفاي آقا راهي حرم مطهر شدم .

صبح کـه به حرم رفتم ديدم نسبت بـه هفته گذشته حرم مطهر خلوت تر شده .

طبق معمول بعد از مراسم خطبه ، مراسم زيباي غبارروبي داشتيم . با توجه بـه ايام سالروز ازدواج مبارک آقا اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) و حضرت زهرا ( سلام الله عليها ) ، حاج آقاي الهي درون رابطه با اين ازدواج مبارک مداحي د و زائرين عزيز هم بسيار زيبا همراهي و همدلي ميد .

عصر حدود ساعت 17:30 بـه حرم مطهر رسيدم . چند دقيقه اي بـه اذان مغرب مونده بود و صفهاي نماز درون صحنـهاي مختلف تشکيل شده بود . با شروع فصل پاييز و فعاليت مدارس انتظار داشتم از تعداد زائرين آقا کاسته شده و حرم مطهر خلوت باشـه ولي با کمال تعجب ديدم نتنـها صحنـهاي آزادي و انقلاب مملو از جمعيت هست کـه حتي صحن کوثر هم کـه فقط درون ايام شلوغي درون اون نماز جماعت برگزار ميشـه ، کاملا از جمعيت نمازگزار پرشده .

ديدن اينـهمـه زائر باصفاي آقا روحيه اي تازه بهم داد و با نشاطي مضاعف بـه آسايشگاهمون رفتم . از هر کدوم از خدام حرم آقا کـه بپرسيد همين رو ميگه کـه اصلا وجود ما بسته بـه وجود زائراي باصفاي آقاست و هر چه حرم مطهر شلوغتر باشـه صفاي خدمت بيشتر ميشـه .

ساعت 21 بـه سر پست رفتم . اين هفته هم همچون هفته گذشته توفيق خدمت درون شبستان تبريزي رو داشتم .

مسجد گوهرشاد هفت شبستان داره کـه سه تاي اون درون قسمت شرقي مسجد و چهارتاي ديگه درون قسمت غربي مسجد هستند .

شبستان تبريزي درون قسمت شرقي مسجد واقع شده و از جلو بـه صحن قدس و از عقب بـه شبستان سبزواري راه داره .

بخاطر عمليات ساختماني کـه در مسجد گوهرشاد درون حال انجام هست ، فضاي قابل استفاده مسجد بسيار محدود شده و صحن مسجد بـه برادران و شبستانـهاي تبريزي و سبزواري بـه ان اختصاص يافته هست .

همانطور کـه در شبستان قدم ميزدم خانمـهايي رو مي ديدم کـه در مسير عبورشان از شبستان وقتي بـه در خروجي شبستان بـه صحن مسجد گوهرشاد ( کـه در حال حاضر بسته هست ) ميرسند ، ايستاده و سلامي خدمت آقا عرض کرده و به راه خودشون ادامـه ميدهند . بعضي هم پشت همين درون رو براي راز و نياز با آقا انتخاب کرده بودند چون اونجا جايي بود کـه گنبد و ضريح مطهر آقا ديده ميشد .

بعضي از خانما سراغ منبر صاحب الزمان ( عجل الله تعالي فرجه الشريف ) رو ميگرفتند و بعضي ديگه ميگفتند : چظور ميشـه توي صحن مسجد رفت ؟

منم درون پاسخ براشون توضيح ميدادم کـه بعلت تعميرات درون مسجد اين وضعيت وجود داره و نميشـه بـه ايوان مقصوره رفته و منبر رو مشاهده کرد .

همانطور کـه اينـها رو توضيح ميدادم يادم اومد از هفته گذشته کـه ديدم يه خانمي اومده و با ناراحتي ميگه : شما بازم تبعيض قائل شديد و جاي خوب رو بـه آقايون داديد .

گفتم : کجا رو ميگيد و چه تبعيضي ديديد ؟

گفت : صحن مسجد رو کـه باصفاتره بـه آقايون داديد

گفتم : اصلا بحث تبعيض و اينجور چيزا نيست . بلکه بنابر مصالح کلي زائرين ، اين تقسيم بندي صورت گرفته

گفت : حتما مصلحت اين بوده کـه جاي خوب رو بـه آقايون بديد

گفتم : نـه اينطور نيست . بلکه بـه دو دليل اينکار انجام شده . اول اينکه وروديهاي صحن مسجد بـه حرم مطهر مختص بـه آقايون هست و نميشـه کـه صحن مخصوص خانمـها باشـه و وروديها مخصوص آقايون

دوم اينکه ظهرها کـه نماز جماعت برگزار ميشـه اگر خانمـها درون صحن مسجد و در آفتاب باشند بيشتر اذيت ميشوند ولي با اينکار نماز خانمـها درون شبستان و در محل خنک برگزار ميشود .

پس با اين حساب اينکار بـه نفع خانما هست

اون خانم اين استدلال رو کـه شنيد ديگه حرفي براي گفتن نداشت ولي ميگفت : با همـه اينا من دوست داشتم صحن مسجد مال خانما باشـه چون باصفاتره

ساعت 24 درون مسير رفتن بـه آسايشگاه ، بـه دارالاجابه رفتم که تا تعدادي از دلنوشته هاي شما دوستان آقا رو توي پنجره اونجا بياندازم .

جاتون واقعا خالي بود . اونجا نسبتا خلوت بود و تونستم از طرف همـه شما زيارت کنم و اون پنجره مطهر رو ببوسم .

بعد هم بـه سمت آسايشگاهمون رفتم . وقتي بـه صحن انقلاب رسيدم ، همکارمون کـه در ايوان ساعت خدمت ميکرد گفت : فهميدي يه نفر شفا گرفت ؟

گفتم : نـه . کي شفا گرفت ؟

گفت : همين چند دقيقه پيش . سريع همکارا بردنش کـه خداي نکرده آسيبي نبينـه

من کـه اينا رو شنيدم سريع خودم رو بـه بقيه همکارا رسوندم و در اين مورد سؤال کردم . ولي اطلاعات هيچ کدومشون کامل نبود . چون همـه درون اون لحظات فقط تونسته بودن اون شفا يافته رو از ازدحام جمعيت بيرون ببرند .

متأسفانـه بعضي از مردم درون اينجور موارد سعي ميکنند هرطور شده يه تکه از لباس شفا يافته رو ند و بعنوان تبرک با خودشون ببرند کـه يقينا اين تفکر اشنباهه

چون اولا بدون اجازه اون فرد ، بريدن لباسش بـه نوعي دزدي محسوب ميشـه و ثانيا ممکنـه اينکار باعث ايجاد جراحت درون فرد شفايافته بشـه

بايد اين تفکر اصلاح بشـه و همـه اين رو درون نظر بگيريم کـه بايد کاري کنيم که تا ما هم مورد عنايات آقا قرار بگيريم . وگرنـه تکه لباس شفايافته وقتي بدون اجازه او باشـه نتنـها متبرک نيست بلکه حق الناس محسوب شده و بايد درون قيامت جوابگو باشيم .

بالاخره بعد از پرس و جو از همکاران ، يکي از همکاران رو کـه کاملا درون جريان اين معجزه حضرت قرار گرفته بود پيدا کردم و شرح ماجرا رو جويا شدم .

همکارمون گفت : من مشغول خدمت درون صحن انقلاب بودم کـه ديدم جلوي پنجره فولاد شلوغ شد و همکاران اشاره د کـه يکنفر شفا گرفته .

سريع خودم رو بـه اونجا رسوندم و با همکاري دوستان همکار ايشون رو بـه دفتر فوريتهاي اجتماعي برديم .

اونجا من با ايشون صحبت کردم و در مورد بيماريش سؤال کردم .

ايشون کـه يه خانم همداني بود اينطور گفت : من از چندي پيش دچار سردرد شدم و پس از مراجعه بـه دکتر مشخص شد کـه دچار تومور مغزي شده ام . بـه تدريج تعداد تومورها درون سرم زياد شد که تا جايي کـه ديگه درون راه رفتن تعادل نداشتم و بايد با کمک ديگران راه ميرفتم .

امشب اينجا ( کنار پنجره فولاد ) خوابيده بودم کـه ديدم آقايي بسيار نوراني آمدند و دستي بـه سرم کشيدند و فرمودند : تو رو بـه خاطر دعاي مادرت شفا ميديم .

من بيدار شدم و ديدم سرم درد نميکنـه و ميتونم راحت راه برم .

همکارمون ادامـه داد : من و همکاران وقتي ايشون رو بـه سمت دفتر فوريتهاي اجتماعي مي برديم با سرعت حرکت ميکرديم و ايشون هم پا بـه پاي ما حرکت ميکرد و ميديدم کـه مادرش نگرانش هست و اشاره ميکنـه کـه نميتونـه راه بره ولي اون خيلي راحت و با سرعت حرکت ميکرد .

اينـها رو کـه شنيدم يادم اومد از چند شب قبل از ميلاد آقا ( 93/6/13 ) کـه محل خدمتم پنجره فولاد صحن جمـهوري بود .

اونشب خيلي مريض آورده بودند اونجا . از جمله مردي رو ديدم کـه حدود يکساعت پاي پنجره فولاد درون حاليکه بچه اش توي بغلش خواب بود ، نشسته بود .

بعدش برام گفت کـه اين پسرم کـه اسمش اميرمـهدي هست و يکسال و نيم سنش هست سرطان خون داره و چند وقت قبل خيلي حالش خراب شد . بلافاصله از بيمارستان اومدم حرم آقا و به آقا متوسل شدم و با عنايات آقا حالش خيلي بهتر شد و الان آوردمش که تا ان شاالله شفاي کاملش رو از آقا بگيرم .

يه پسر بچه يازده ساله بنام محمد حسن هم بود کـه فلج بود .

يه خانم فلج هم بود کـه مادرش ميگفت : اين م و ش ( کـه همونجا بود ) دوقلو هستند . درون سه سالگي با تجويز اشتباه يک دکتر فلج شده و ده ساله کـه همينطوريه

بعد هم عکسش رو داد که تا اينجا بذارم که تا همـه با هم براش دعا کنيم .

جا داره درون همينجا هممون دست بـه دعا برداريم و براي شفاي همـه مريضها و مخصوصا اينـها سوره مبارکه حمد رو قرائت کرده و دعا کنيم .

ساعت 3 وقتي داشتم بـه سمت صحن آزادي ميرفتم که تا از اونجا بـه شبستان تبريزي برم ، صداي مداحي دسته جمعي عده اي توجه من رو بـه خودش جلب کرد .

وقتي نگاه کردم ديدم عده اي از زائرين درون حالي کـه يه بچه حدودا 4 ساله کـه روي تخت دراز کشيده بود رو با خودشون مي آوردند از سمت ايوان نقاره خونـه وارد صحن انقلاب شده و نجوا کنان بـه سمت پنجره فولاد رفتند .

وقتي بـه شبستان تبريزي رسيدم ديدم با نزديک شدن وقت اذان صبح ، خانمـهاي شب زنده دار حرم آقا کم کم درون حال ورود بـه شبستان هستند .

بعضي از مردم مشـهد ( اعم از زن و مرد ) هستند کـه هر شب براي تهجد و شب زنده داري بـه حرم آقا مشرف ميشوند . معمولا اين افراد از حدود يکساعت بـه نماز صبح بـه حرم مطهر مشرف شده و تا ساعتي بعد از نماز صبح درون حرم مطهر بـه راز و نياز با خالق يکتا مشغول ميشوند .

با توجه بـه فضيلت مسجد جامع گوهرشاد معمولا پاتوق اين افراد اين مسجد هست

زائرين کوچولوي آقا صفاي خاص خودشون رو دارند . خدام حرم مطهر معمولا سعي ميکنند همراه خودشون شکلات داشته باشند که تا با اهداي اونـها بـه بچه ها باعث تشويق اونـها بـه کارهاي خوب ( از جمله حجاب و نماز و ... ) بشوند .

حتياني هستند کـه نذر شکلات براي اهدا توسط خدام ميکنند و بسيار اتفاق مي افته کـه وقتي ميخواهيم بريم سرپست ، پاسبخشمون تعدادي شکلات بـه ما ميدن .

صبح حدود ساعت 5:30 يه پسر بچه حدودا 1/5 ساله با مادرش اومده بود . من بهش يه شکلات دادم و اونم خوردش . بعد از چند دقيقه ديدم اومده و ميگه : تلات

گفتم : چي ؟ گفت : تلات

من فهميدم منظورش چيه ولي دوست داشتم بـه همين بهانـه باهاش صحبت کنم . براي همين هي باهاش صحبت کردم که تا بالاخره گفت : شتلات

منم يه شکلات ديگه بهش دادم و اونم با خوشحالي نشست و مشغول خوردنش شد . بعد باز دوباره اومد و گفت : شتلات باز يه شکلات دادمش و مشغول شد

کم کم ساعت نزديک شش شد و با اومدن همکار کشيک هشتم چوب پر رو تحويل دادم و رفتم که تا باز هشت روز بـه انتظار بشينم که تا اگر اجل مـهلتي داد و آقا عنايت فرمودند براي نوکري بـه حرم باصفاشون مشرف بشم .

التماس دعا .....

بياين بريم حرم آقا و تولدشون رو تبريک بگيم . بياين بريم حرم آقا و تو حرم باصفاشون نفس بکشيم . بياين بريم حرم آقا و با آقامون درد دل کنيم . ميدونم اکثر شما الان آرزوتونـه درون اين شب و روز ميلاد آقا توي حرم سراسر نورشون باشيد .

پس بياين با هم بريم حرم آقا ...

با هزار اميد و آرزو و با اشک شوقي کـه عاشقان آقا بدرقه راهتون ميکنند بـه راه مي افتيد و پس از مدتي کـه هر چقدر کم هم باشـه براي آدم طولاني جلوه ميکنـه بـه مشـهد ميرسيد .

همينطور کـه با تاکسي يا ماشين بـه سمت حرم ميريد ، هي سرک ميکشيد که تا گنبد و گلدسته هاي حرم رو ببينيد . کـه يکدفعه چشمتون روشن ميشـه ....

ناخودآگاه داد ميزنيد : بابا ، .... حرم آقا ....

و ناخودآگاه اشکتون سرازير ميشـه . آخه يه عمره کـه انتظار کشيدين که تا به حرم آقا برسين . يه عمره کـه .....

دلتون ميخواد مستقيم بريد حرم آقا ....

ولي بـه ناچار بـه هتل رفته و فوري وسايل رو گذاشته و آماده شده و راهي ميشيد .آخه نميشـه صبر کرد ....

راه مي افتيد بـه سمت حرم ولي پاهاتون ديگه توان نداره . از شوق رسيدن بـه معشوق ديگه هيچ حسي توي پاهاتون نيست . هر جور شده خودتون رو بـه ورودي حرم ميرسونيد ....

براتون فرقي نميکنـه از کدوم ورودي ميريد . مـهم رسيدن بـه آقاست ...

اين روزا کـه عيد ميلاد آقاست ورودي هاي حرم آقا هم رنگ و بوي ديگه اي داره

ميخواهيد وارد بشيد ولي بايد اول از خدا و رسول پاکش و آقا و ملائک پاسدار حرم آقا اجازه بگيريد .

پس روبروي تابلوي اذن حرم مي ايستيد و دست ادب روي سينـه تون گذاشته و با تمام وجودتون ميخونيد :

اللهم اني وقفت علي باب من ....

پس از خوندن اذن وارد حرم ميشيد . دلتون آروم نميگيره .... ناخودآگاه روي زمين مي افتيد و خدا رو سجده ميکنيد کـه توفيق داده بياين حرم آقا ....

بعد از اينکه سر از سجده برداشتيد چند لحظه اي فقط نفس ميکشيد .....

چه هواي پاکي داره حرم آقا ....

آدم حس ميکنـه هيچ کجا اينطوري از نفس کشيدن لذت نميبره ....

با نفس کشيدن توي حرم آقا نتنـها جسم آدم کـه روح آدم هم تازه ميشـه ....

هنوز باورتون نميشـه کـه توي حرم آقايين ....

چند لحظه اي صبر ميکنيد و فقط نگاه ميکنيد . کل صحن رو نگاه ميکنيد که تا مطمئن بشيد بيداريد و خواب نميبينيد

براي ديدن ع180 درجه درون اندازه واقعي روي عکليک کنيد

حالا کـه مطمئن شديد خواب نيستيد ميريد براي زيارت ....

از درون صحن کـه ميخواهيد وارد بشيد يه دربان رو ميبينيد کـه با عصايي نقره اي ( کـه نشانـه شکوه و عظمت دربار سلطان دين آقا امام رضا عليه السلام هست ) درون دست بـه شما خوشامد ميگه

وارد رواقهاي مبارکه ميشيد که تا به ضريح مطهر آقا برسيد ....

از عمرتون اينقدر شلوغي نديديد ....

بعد از اينکه زيارت نامـه و نماز زيارت رو خونديد ، بـه سمت ضريح مطهر ميريد که تا از نزديک با آقا درد دل کنيد....

سيل جمعيت شما رو با خودش اينور و اونور ميبره ....

اصلا دست خودتون نيست . سعي ميکنيد خودتون رو بـه ضريح پاک و مطهر آقا برسونيد ولي مگه ميشـه ...

بالاخره بـه ضريح آقا ميرسيد ....

وقتي لبهاتون رو روي ضريح آقا ميذاريد ، درد دلها شروع ميشـه ....

آقاجون شما کـه ميدونيد .....

دلتون نمياد از ضريح آقا جدا بشيد ....

دوست داريد همونجا جون بديد ....

ولي ديگران هم دل دارند و بايد با آقاشون درد دل کنند .

شنيديد کـه قبر مطهر آقا هفت متر پايينتر از اين ضريح هست و توي رواق دارالاجابه يه پنجره هست کـه 20 متر با قبر مطهر فاصله داره .

به دارالاجابه ميريد و دلتون رو بـه پنجره دارالاجابه گره ميزنيد ....

حالا وقتشـه کـه توي صحنـهاي حرم مطهر هم چند قدمي راه بريد و از هواي پاک اونجا استشمام کنيد

وارد صحن انقلاب ميشيد ....

از جلوي پنجره فولاد حرم آقا مگه ميشـه بي تفاوت گذشت ؟

يادتون مياد کـه يه جايي خونديد کـه عربها بـه اينجا ميگن باب المراد ....

و چه اسم بامسمايي هست اين اسم باب المراد ....

سيم دلتون رو وصل ميکنيد بـه پنجره فولاد و عقده دل ميگشاييد و حاجاتتون رو بـه آقا ميگيد ...

حاجاتي کـه غير شما و آقاي ديگه از اونا خبر نداره ....

خوب کـه با آقا درد دل کرديد ميريد بـه سمت سقاخونـه که تا از اون آب بهشتي نوش جان کنيد ....

ليوان رو کـه پر ميکنيد صبر ميکنيد ....

اول نيت ميکنيد ....

به نيابت از همـه اونايي کـه الان دلشون اينجاست ....

به نيابت از همـه اونايي کـه دوست دارن بيان زيارت آقا و نميشـه ....

براي برآورده شدن حاجات همـه حاجت مندان ....

براي شفاي همـه مريضهاي محب اهل بيت ( عليهم السلام ) ...

آب رو مينوشيد ....

چه آب گوارايي ....

سلام برتشنـه تون يا اباعبدالله ( عليه السلام ) ....

هنوز تو لذت نوشيدن آب گواراي بهشتي هستين کـه صداي نقاره خونـه حرم مطهر از خود بيخودتون ميکنـه ...

يادتون مياد کـه يه عمر آرزو داشتين اين صدا رو از نزديک بشنويد و حالا ....

چند روزي کـه تو مشـهد هستين چه زود ميگذره . يکدفعه بـه خودتون مياييد و ميبينيد بايد بـه وطنتون برگرديد ....

ولي مگه ميشـه از اين حرم دل کند ....

براي زيارت وداع بـه حرم مطهر ميريد . موقع خداحافظي بدترين لحظه اين سفره ...

آقاجون من ميرم ولي دلم رو توي حرمتون جا ميذارم ....

آقاجون درسته زائر و مـهمون خوبي براتون نبودم ولي شما کـه کريم هستين و به اعمال ما نگاه نميکنين ...

آقاجون باز دوباره زود منو دعوت کنين بيام پابوستون ...

آقاجون نکنـه ......

صفاي درباني حرم آقاي مـهربون 24

شب ميلاد گرامي آقا و مولاي مـهربون ، کريمـه اهل بيت ( عليهم السلام ) ، حضرت فاطمـه معصومـه ( سلام الله عليها ) باز با عنايات خاصه آقا افتخار نوکري درون حرم مطهرشون رو داشتم .

صبح روز چهارشنبه ( 1393/06/05 ) بعد از مراسم خطبه ، مراسم غبارروبي صحنـهاي انقلاب و آزادي حرم مطهر رو برگزار کرديم . طبق معمول هميشـه مراسم آکنده از عطر معنويت و دلدادگي زائرين و عاشقان آقا امام رضا ( عليه السلام ) بود .

طبق اعلام قبلي قرار بود عصر مراسم " گل والاي ولا " ( گلباران حرم مطهر توسط خدام ) کـه هر ساله درون ايام دهه کرامت برگزار ميشـه ، برگزار بشـه .

از آنجا کـه زمان برگزاري مراسم با روز کشيک ما همزمان شده بود لذا ما توفيق شرکت درون اين مراسم زيبا رو نداشتيم .

بعد از ظهر وقتي داشتم وارد حرم مطهر ميشدم صداي مراسم بـه گوش ميرسيد .

حدود ساعت 19 زيارت نيابتي رو از طرف عاشقان آقا انجام دادم . همزمان صداي نقاره خونـه بـه گوش ميرسيد کـه با زمزمـه اي زيبا پايان ماه شوال و آغاز ماه ذيقعده کـه متعلق بـه آقا و مولاي مـهربونمون هست رو نويد ميداد .

حدود ساعت 21 بـه سر پستم رفتم . چند هفته اي هست که پستم درون جلوي ايوان طلاي صحن آزادي هست .

شما کـه به حرم مطهر مشرف شديد خوب ميدونيد کـه از ايوان طلاي صحن آزادي ، ضريح مطهر آقا کاملا پيداست و از همين رو هميشـه اين صحن و اين ايوان شلوغه .

مخصوصا اين روزها کـه ميشـه گفت شلوغترين روزهاي حرم درون طول سال هست .

و هر چي حرم مطهر شلوغتر باشـه لذت خدمت بـه زائرين آقا بيشتر ميشـه . اين جمله نتنـها حرف دل من بلکه حرف دل همـه خادمين حرم مطهر هست .

حدود ساعت 21:15 حديث شريفاء درون صحن جامع رضوي خوانده شد و طبق معمول صداي اون درون همـه صحنـهاي مطهر بـه گوش ميرسيد ولي اونقدر گرم صحبت و پاسخگويي بـه زائرين عزيز آقا بودم کـه متوجه اين برنامـه نشدم .

يکي از برنامـه هاي بسيار زيبا و تأثير گذار و پرمخاطب کـه هر شب درون صحنـهاي حرم مطهر برگزار ميشـه ، برنامـه " حلقه معرفت " هست کـه در طي اون بـه سؤالات اعتقادي و اجتماعي و .... پاسخ داده ميشـه . درون ايام تابستان اين برنامـه از ساعت 22:30 که تا 24 درون صحنـهاي مختلف برگزار ميشـه .

يکي از اين حلقه هاي معرفت هم اونشب درون صحن آزادي برگزار شده بود کـه طبق معمول خيلي جالب بود .

هر چه بـه آخر شب نزديک تر ميشيم زائريني کـه در اثر خستگي بـه خواب ميرن بيشتر ميشـه و ما عليرغم ميل باطني مون مجبوريم اونا رو بيدار کنيم .

بعضي از زائرين نسبت بـه اين مسئله معترض هستند و سؤال ميکنند کـه چرا نميذاريد حتي نشسته بخوابيم ؟

کما اينکه ممکنـه اين سؤال براي شما هم پيش اومده باشـه .

من درون جواب براشون توضيح ميدادم کـه اولا حرم محل عبادت و زيارت هست و خوابيدن درون حرم مطهر نتنـها بي احترامي بـه حضرت هست بلکه وقتي قرار باشـه افراد بخوابند صحن حالت خوابگاه بـه خودش ميگيره و حال عبادت ازي کـه ميخواد عبادت کنـه گرفته ميشـه

ثانيا افرادي از خدا بيخبر هستند کـه منتظر همين وضعيت هستند وبا سوء استفاده از خواب آلودگي زائرين اقدام بـه سرقت اموال ايشان ميکنند .

ثالثا با خوابيدن وضعيت حجاب ان دچار مشکل ميشـه

چند سال پيش مسئولين آستان قدس براي حل اين مشکل دو صحن هدايت و رضوان رو بصورت مجزا بـه خواب ان و برادران اختصاص دادند ولي بعد از اندک مدتي اونجا محل خواب کارتن خوابها و معتادين شده و سرقتهاي مکرر نيز بـه وقوع ميپيوست . لذا اين قضيه منتفي شد .

بعضي از زائرين عزيز کـه بصورت خانوادگي يا گروهي بودند بعد از اين توضيحات ميگفتند :

ما با هم هستيم و بعضي از ما بيدار هستند و مشکلي پيش نمياد . و من درون جوابشون ميگفتم کـه نميشـه ما بـه شما بگيم بخوابيد و به بعضي ديگه بگيم نخوابيد .

ساعت 3 مجددا بـه سرپست رفتم . حدود ساعت 3:30 چند نفر خانم عرب از کنارم رد شدند که تا از کفشداري 6 براي زيارت وارد رواقهاي متبرکه بشن . يکي از اونـها همينطور کـه رد ميشد با فارسي شکسته گفت : التماس دعا

من کـه متوجه شدم عرب هست بـه عربي گفتم کـه زبان عربي رو ميفهمم و ميتونم عربي صحبت کنم

اين رو کـه شنيد شروع کرد با زبان عربي غليظ صحبت و چيزايي گفت کـه من نفهميدم .

گفتم : من نميتونم عربي غليظ صحبت کنم و کمي ميتونم عربي بفهمم و حرف ب

وقتي اين رو شنيد بطور مختصر بـه عربي گفت : شما کـه تو حرم آقا هستين براي ما دعا کنيد

منم ضمن دعا براشون بهشون گفتم : شما هم براي ما دعا کنيد

بعد پرسيدم از کجا تشريف آوردين کـه گفتند : از لبنان مشرف شدند و خداحافظي کرده و رفتند

موقع نماز صبح بـه قدري حرم مطهر شلوغ بود کـه صحن آزادي هم مثل بقيه صحنـها و رواقهاي متبرکه مملو از جمعيت بود . عزير رو قبل از نماز صبح گرفتم

بعد از نماز طبق معمول سؤال زائرين بيشتر درون رابطه با نقاره خونـه بود . وقتي درون جواب بهشون ميگفتم کـه امروز دوبار نقاره خونـه ميزنـه با خوشحالي ميپرسيدن : چرا ؟

و من درون جواب ميگفتم : امروز يک بار قبل از طلوع خورشيد نقاره ميزنند و يکبار هم بـه مناسبت ميلاد حضرت فاطمـه معصومـه ( سلام الله عليها ) يکساعت بعد از طلوع خورشيد نقاره ميزنند .

با شروع نواختن نقاره ها باز همـه سرها مثل هميشـه بـه سمت نقاره خونـه چرخيد و گوشيها براي ثبت نوا و تصوير نقاره زدن بـه سمت نقاره خونـه گرفته شد .

نميدونم چه حسي توي اين نواي نقاره صبح هست کـه نتنـها با دل زائرين بازي ميکنـه کـه با دل خادمين آقا هم بازي ميکنـه . آخه نقاره صبح بـه نحوي بـه خدام ميگه هر چقدر تو بهشت صفا کرديد بسه . ديگه بايد بريد و تا هشت روز ديگه انتظار بکشيد که تا اگر اجل مـهلت داد و توفيق ياريتون کرد باز لباس نوکري زائرين آقا رو تنتون کنيد .

خدا کنـه هممون قدر لحظه لحظه تو حرم آقا بودن رو بدونيم .

الهي آمين

مدير محترم وبلاگ " چادر خاکي " اخيرا توفيق تشرف بـه آستان ملک پاسبان رضوي رو داشتند .

ايشون خاطراتشون رو از اين سفر معنوي درون وبلاگشون نوشتند .

طبق معمول اينگونـه خاطرات ، خاطرات ايشون هم دل آدم رو راهي حرم باصفاي آقا ميکنـه . بعد بي هيچ دخل و تصرفي خاطرات ايشون رو ( البته با اجازه ايشون ) براتون درون اينجا قرار ميدم که تا شما هم لذت ببريد

*********************

تهی از موج و سراب

دورتر از رفقا…

و نـه محتاج نگاهی کـه بلغزد بــــر من...

"من دلم تنــــگ خودم گشتـــــه و بـــس…!

چندماهیست کـه ناآرامـی مـهمون خونـه ی دلم شده بود...

خلاصه پیش خودم فکرکردم کـه شاید بخاطردوری از حرم ائمـه است

بیماری دوری از خراسان دارم؛

تجویز پزشک من:حرم درمانی ست

بالاخره آقادعوت کردوراهیِ دیـار بیـان شدیم

هرچه بـه مشـهدنزدیک ترمـیشدیم روحم بانشاط ترمـیشد...

به این یقین رسیده بودم کـه بعدازبرگشتم بازهم مـیشم همون ِ بازیگوشی کـه تموم وجودش انرژی مثبت بودونشاط از سر روروش مـیبارید

باتموم سختی های راه بـه لطف خدارسیدیم حرم

تاوارد حیـاط حرم شدم،خداروشکرکردمویک آرامش درونی تموم وجودموگرفت

زانوزدم وگفتم سلام آقاجون،ممنون کـه دعوتم کردی واجازه دادی

روبروت بی اختیـاردوباره زانوب            مـیون گریـه بگم:غریب ودربه درمنم

توروشاهدبگیرم کـه باخداحرف بزنی       مـیدونم کـه دستِ رد،باز بـه ام نمـیزنی

مـیدونم شفاعتِ بی منتت زبون زدِ        بـه همـین امـید دلم بـه مشـهدتواومده

ولی بازهم خودم ووجودم رونیـازمندیک نگاه آقادیدم

غرق درافکارخودم بودم کـه یـهوخودموپیش پنجره فولاددیدم

زیـارت کردم واومدم نشستم کنارِ مریض هایی کـه به امـید شِفا،اومده بودن کنارِ پنجره فولاد

پنجره فولادرضا،مریض هاروشِفامـیده

ای بزرگ،ای رئوف،ای ضامن آهوها

دل تنـهاموآوردم بایـه دنیـادلخوشی        کمترازآهوکه نیستم،مـیشـه ضامنم بشی؟؟!

ضامن دل من شو...اینامریضی جسمـی دارندمن دلم مریضه...

آرومم کن...

نزار از دشمنی ها،دو رویی ها،گرفتاریـها،بی محبتی ها،مشکلات و...دلم بـه درد بیـاد!

اومدم همسایـه های پاپرت رو دون بدم                دلمورودست بگیرم،تابهت نشون بدم

آقابیـاوآرامشِ دلموضمانت کن

من جزء اینجادیگه جایی روندارم

کجابرم؟

مگه غیرازشماائمـهی رودارم کـه بهش پناهنده بشم؟

دست خالی هیچکسی از درِ خونـه ت نمـیره              یـارضا رضامـیگم تاقلبم آروم بگیره

خلاصه اشک ریختموگفتموگفتموگفتم

چشماموکه بازکردم دیدم،5ساعت گذشته ودلم هنوز دخیلِ پنجره فولادِ آقاست

پاشدم

رفتم روبروگنبدطلانشستموبه زائرای آقانگاه مـیکردم،به خلوتی کـه باآقاگرفته بودن،به اشکاشون،به مضطربودنشون،به شادی شون،به بچه های کوچیکی کـه به عشق آقاچادررنگی ومشکی پوشیده بودن وخانوادشون ازشون عمـیگرفتند

به عروس هایی کـه باچادرسفیدودومادهایی کـه باکت وشلواردومادی بایـه لبخندملیحی کـه رولبشون بود اومده بودن ماه عسل

دلـــم مـیخواد شور غـــزل بگیرم                     ضریحتــــو توی بغـــل بگیرم

دلم مـیخواد وقتی عروســـی کردم                تو حرمـــت مـــاه عســـل بگیرم...

به خُدامـی کـه عاشقانـه توحیـاط حرم مـیگشتندوبه زائراکمک رسانی مـی

به خدامـی کـه مسئول حمل ونقل ویلچرِ زائرابودن،به نظافت چیـا،به جاروکش های حیـاط،به

مسئولهای پهن وجمع فرشـهابرای نماز ونشستن زائرین،به خدامـی کـه موقع غروب وطلوع آفتاب مـیرفتن نقاره خانـه ونوای عشق رومـینواختند

به کبوترهایی کـه عاشقانـه توصحن مـیچرخندوآزادانـه بـه دورازهیچ غمـی پرواز مـیکنند

به مردهاوزنـهایی کـه مظطرسرروی سنگ فرش حرم گذاشته بودن وشونـهاشون از گریـه بـه لرزه افتاده بود

به بچه های خردسالی کـه پا بااون لبهای پرازخنده شون بـه اینورواونور مـیدویدندوبازی مـی

به پیرمردهاوپیرزنـهایی کـه به پهنای صورتشون اشک مـیریختن وزیرلب حرفایی روباآقازمزمـه  مـی

دوروزگذشت ومن هنوز وارد ضریح نشدم و پا هاج وواج ازاین ورحیـاط بـه اونورحیـاط مـیرفتم یـاتورواق روبروگنبد مـینشستمودردو دل وگریـه ...

روزآخر تصمـیم گرفتم کـه دیگه برم ضریح آقا وچشم درچشم حرفم رو ب

کفشاموداخل نایلون گذاشتموکتاب دعاروتودستم گرفتم

ورودی درب،روپله هانشستم

شروع کردم بـه خوندن اذن ...

صدای گریـه هایِ خانمـی کـه پشت سرم نشسته بود بلندترشدویـه چیزی تودلم گفت:بهش التماس دعابگوووووووو

حواسم کـه جمع خودم شد دیدم گونـه هام خیسه اشکه و1ساعته کـه منتظرم آقااجازه ی ورود بده...

لحظه ی سختی بود

فکرمـیکردم آقااجازه نداده کـه هنوز جرعت نکردم پابه دورِ ضریحِش بزارم

بعدازورودوخوندن زیـارت نامـه واشک وآه بـه هتل برگشتم

آروم بودم

شب آخررسیدوباید خودمودلموروانـه ی شـهرو دیـارمـیکردم

گفتم آقاجون:

اومدم تاگره یِ کوردعارو واکنم             هرچی کـه دارموندارمونذرکفتراکنم

دوباره وجودم پراز تلاطم شد...

دیدن چندنفرتوصحن هم این حسِ آشفتگی رو بیشترکردودیگه نفهمـیدم چی شد...

وسط حیـاط نشستموشروع کردم بـه بلند بلندگریـه ...

بعضی از زوار بـه من نگاه مـی وباز روشون رو بـه طرف گنبد برمـی گشتوندند کـه من راحت باشم ومعذب نشم

به آقاگفتم:

من بدآقا،توکه رئوفی چراخوبی نمـیکنی؟

من گنـهکار،توایی کـه مـهربونی،چرانمـیبخشی؟

گفتم:آقاجان،جانِ جوادت...

جان ناامـیدی عموتون عباس،جان باب الحوائج کوچولوتون علی اصغر...

فقط آرومم کن...

انگارآقاصدای منوتواون همـه شلوغی نمـیشنید...

یـاشایدم صدای من بـه گوشش نمـیرسید...

گفتم:باشـه آقا،حالاکه اینطوره وهرکاری دلتون مـیخوادانجام مـیدید وانگارنـه انگاربه درگاهتون دعاکردم!!!!

منم دیگه قهرم...دیگه هیچی ازتون نمـیخوام

خدام مراسم جاروکشی حرم رو اجراد

خادماگریـه کنون صحنت روجارومـیزنن

همـه نقاره ی یـاضامن آهومـیزنن

یکی بین ازدحام مـیگه کربلامـیخوام

یکی مـیبنده دخیل بچم مریضه بخدا،برام عزیزه بخدا

ومنم مایوس از درگاهش بیرون اومدم

جلوی درب به منظور وداع وخداحافظی وایسادموبااشکام ازآقاگلگی مـیکردم

خادم جلویِ درب متوجه ی من شد

بهش گفتم:شماخادم آقاییدوارباب طوردیگه بهتون نظرداره

توروخدابجای من دعاکنید،من دیگه باآقاقهرموکاری بـه کارهیچکدومشون ندارم

صدای من بـه گوش آقانرسید

گفت:م غمت نباشـه،آقاخیلی بزرگترازاین حرفاست...وداع کردمو برگشتم هتل و لوازموجمع کردیموراهی خونـه شدیم

بین راه زیـارت اباصلت رفتیم،شاه عبدالعظیم حسنی،امامزاده عباس،خواجه مرادوبی بی حضرت معصومـه وجمکران

هیچی بهشون نگفتموهیچی ازشون نخواستم....

گفتم من چیزی نمـیگم....

اگه خودتون بخواید دستِ بندتون روبگیرید مـیگیرید...چه من بگم،چه من نگم؟!!!

رسیدیم منزل

به آقاابالفضل و... قسم دادم ولی گویـاآقاقصدجواب نداشت

بااین همـه عشقم بـه زیـارتِ ائمـه،واقعاروزآخرپشیمون شدم ازاومدنم

مـیگفتم :خوشبحال اون زمونی کـه مشـهدنرفته بودم

حداقلش ناامـید نبودم ویـه نوری امـیدی تَهِ دلم بود

ولی حالاچی؟!!!!!!!!!!!!!!!

اومدم پای وب دیدم یکی از خدامـی کـه از دوستان وبلاگیِ هستندوازدستشون کتاب مقدسِ نـهج البلاغه روهدیـه گرفتم،

برام اینطورنظرگذاشته:

فقط کمـی صبر کن جواب مـی رسه بجان رضا قسم

شک نکن .................

چادر افلاکی بر سر داشتی

چادر خاکی کجا بگذاشتی

وجه نورانی و ایمان و خدا

در تو دیدم م روز لقا

کرده ای از دوستان من سوال

مـی شناسید خادم مولا ؛ همان آقا جمال

بینشان بودم درون این حرف وکلام

یکّه خوردم کیست دارد او پیـام

م حاجت روا کردی بـه اذن آن خدا

ضامن کارت شده مولا علی موسی الرضا

دلم لرزید،منکه چیزی بـه ایشون نگفتم؟!!!!!

منکه فقط سلام کردموبعدازگرفتن تبرکی ازایشون خداحافظی!!!

چطورازدلم خبردارشدن؟!

چی شد کـه این شعروسرودن و...

براشون نظرگذاشتم که:

چی شد کـه این شعروسرودیدواون حرف روزدید؟برخورد مادرحدسلام وعلیک بود!منکه دردودل یـاگلگی نکردم؟؟؟!

ایشون فرمودن:

آقا که تا اجازه نده غلط کنم شعر به منظور زائرش بگم با اشک مـینویسم

خیلی زود نا امـید شدی

آقا بـه دلم انداخت بهت بگم اینجوری با من قهر نکن...

اشکم سرازیرشدوهمـینطورگنگ مونده بودم

نمـیدونستم شادباشم ازنگاه ویژه ی آقا یـا نـه؟!

راست مـیگن :غریبی وغریبه هارومـیشناسی     راست مـیگن:غمِ نشسته توصدارو مـیشناسی

ایناروگفتم کـه به اینجابرسیم کـه هنوزیک هفته نشده

هم امام رضاهم ش منوبازم دعوت برم پابوسیشون

یـه جورایی خواستن از دلم دربیـارن وبقول معروف نازموبخرند

امشب بـه لطف خدا،راهیِ قمم و ان شاءالله هشتم این ماه هم ،راهیِ مشـهد

اینباردیگه شک ندارم کـه دست پربرمـیگردم

توروخداواسه دلم دعــــــــــــاکنید

التماس دعا،مواظب خوبی هاتون باشید

ظهور،کربلا،شـهادت

دوباره اين چشما شوق بارون داره ....

سلام آقا ...

دوستان عزيز سلام

چند وقتي هست که مشغله کاريم زياد شده و کمتر فرصت ميکنم درون خدمتتون باشم .

تو اين مدت خيلي حرف براي گفتن داشتم . خيلي دوست داشتم " صفاي درباني حرم آقا " رو بنويسم و حرفهاي دلم رو بگم ولي هر کار ميکردم نميشد .

يعني درون حقيقت توفيق نداشتم . نميدونم شايد شما من رو از دعاهاتون محروم کرده بوديد . يا کاري کرده بودم کـه دل آقا ازم رنجيده بود .

که خدا نکنـه اينطور باشـه . حاضرم دنيام رو بدم ولي آقا ازم راضي باشند .

تا اينکه از اول اين هفته يه مشکل خيلي بزرگ برام پيش اومده .

الان اومدم ليست زيارت نيابتي رو بردارم کـه يکباره و ناخودآگاه وارد اين قسمت شدم و اين مطالب رو نوشتم .

الان با تمام وجود دارم حس ميکنم کـه :

اينجاست طبيبي کـه ندارد نوبت

هر دل کـه شکسته تر بود پيش تر است

لذا ضمن عذرخواهي از همـه شما نيکان بابت قصور درون کار بـه روز رساني وبلاگ ، از همـه شما خواهش ميکنم با دلهاي پاکتون براي حل مشکلات خانواده من و همچنين حل مشکلات همـه عاشقان آقا دعا کنيد .

ضمنا يه فايل صوتي زيبا رو هم درون اين پست قرار دادم که تا با شنيدنش دلهاي پاکتون بـه حرم آقا پرواز کنـه و ان شاالله بـه زودي زود بـه پابوسي آقا مشرف بشيد .

اين فايل صوتي رو ديروز ( دوشنبه 93/05/27 ) براي دوستان واتس آپ ارسال کردم . بقيه دوستان ميتونند با کليک روي عفايل صوتي رو دانلود کنند .

ضمنا ازتون خواهش ميکنم دعا کنيد توفيق خدمت درون وبلاگ بيش از پيش باز بهم عطا بشـه

کجا رو دارم بجز از اين حرم ....

نـه ديگه نمي افته هواي عشقت از سرم ....

روز سه شنبه 1393/04/03 باز توفيق نوکري درون حرم آقاي مـهربون بهم داده شد .

صبح حدود ساعت 6 بـه حرم مطهر رسيدم . بعد از مراسم خطبه ، درون مراسم غبارروبي حرم مطهر شرکت کردم . طبق معمول سعي کردم صداي مراسم رو براتون ضبط کنم اما متأسفانـه کيفيتش خوب نبود و لذا درون وبلاگ قرارش ندادم .

عصر قبل از اينکه بـه حرم مطهر مشرف بشم ، پيامکي از يکي از دوستان وب کـه اتفاقا از خدام حرم مطهر و ساکن تهران هستند ، دريافت کردم کـه از ديدنش ناراحت شدم .

ايشون درون پيامکشون فرموده بودند کـه گلشون مريض هست و براي شفاش التماس دعا داشتند . لذا بهتر ديدم درون اينجا مطرح کنم که تا همـه با هم دست بـه دعا برداريم و براي شفاي عاجل ايشون و همـه مريضهاي شيعه و مخصوصا منسوبيناني کـه اين سطور رو ميخونند دعا کرده و هفت بار سوره مبارکه حمد رو بخونيم .

عصر حدود ساعت 17 بـه حرم مطهر رسيدم . بعد از مراسم غبارروبي عصر ، درون آسايشگاه مراسمي داشتيم و در طي اون بـه مناسبت روز اصناف بـه هشت نفر از همکاران کشيک کـه جزو اصناف هستند بعنوان يادبود هدايايي داده شد

ساعت حدود 19:15 توفيق زيارت نيابتي رو داشتم .

ساعت 21 بـه محل خدمتم درون جلوي کفشداري 2 درون صحن انقلاب رفتم . حدود ساعت 22:30 اون خانم قمي کـه با اخلاص تمام درون راه زيارت اون خانواده عاشق آقا ( پست " مـهمانان ويژه آقا " ) قدم برداشته بودند و حالا خودشون بـه پابوسي آقاي مـهربون مشرف شده بودند ، تشريف آوردند .

ايشون برام دو هديه ارزشمند سوغاتي آورده بودند . اولين هديه کـه بسيار بسيار ارزشمند هست ، تکه اي از پارچه مخصوص غبارروبي ضريح مطهر حضرت معصومـه ( سلام الله عليها ) هست . لازم بـه ذکر هست کـه ايشون توفيق نوکري درون حرم مطهر حضرت معصومـه ( سلام الله عليها ) رو دارند و اين پارچه متبرک مربوط بـه غبارروبي هفته گذشته ضريح مطهر خانم حضرت معصومـه ( سلام الله عليها ) هست .

دومين سوغاتي باارزش ايشون ، سوغات خوشمزه قم ( سوهان ) بود کـه براي خودم و بقيه همکشيکامون زحمت کشيدند و آوردند .

ساعت 24 وقتي پستم تموم شد سر راه رفتن بـه آسايشگاه ، بـه سقاخونـه رفتم و از آب گواراي اون نوشيدم و براي همـه تون دعا کردم

ساعت 3 مجددا بـه سرپست رفتم . شلوغي حرم مطهر درون اون ساعت شب هم زايد الوصف بود . بعد از نماز صبح مشغول قدم زدن درون محل خدمتم بودم کـه ديدم دو خانم بهم نزديک شدند درون حالي کـه يکي از اونـها بشدت اشک ميريخت . وقتي بـه دستش نگاه کردم ديدم کبوتري درون حال جون روي دستش هست . ايشون با لهجه ترکي مطلبي رو ميگفت کـه من نفهميدم و فقط بصورت کلي فهميدم کـه ميگفت اون کبوتر يکدفعه از بالا بـه پايين افتاده و ايشون دنبال راهي ميگشت که تا هرطور شده جون اون کبوتر رو نجات بده ولي متأسفانـه مشخص بود کـه اون کبوتر مريضه و لحظاتي ديگه بيشتر زنده نيست

حدود ساعت 4:30 دو خادم کوچولوي آقا رو ديدم . اونـها يه و پسر 6 و 4 ساله بودند کـه با دقت تمام مشغول مرتب قرآنـها و کتب ادعيه بودند . خب منم بنا بر وظيفه بـه هر کدوم يه شکلات دادم کـه خداروشکر خنده رو بر لبان کوچولوشون نشوند .

حدود ساعت 4:55 نقاره ها بـه صدا دراومدند و طبق معمول بلافاصله توجه همـه زائرين بـه اون سمت جلب شد و عده اي با شنيدن اون صداي ملکوتي بـه راز و نياز با آقا پرداختند و عده اي نيز با گوشيشون مشغول ثبت خاطرات شدند .

در همون حال متوجه دو خانم شدم کـه با شروع نقاره زني رو بـه نقاره خونـه نشسته اند و يکي از اونـها بـه نقاره خونـه چشم دوخته بود و دائما اشک ميريخت و با آقاي مـهربون نجوا ميکرد . نکته مـهم اين بود کـه در تمام بيست دقيقه اي کـه نقاره زني ادامـه داشت ايشون چشم از اون برنداشت و در حال راز و نياز با آقا و اشک ريختن بود .

آفتاب کـه طلوع کرد نقاره زني هم متوقف شد . هنوز چند لحظه اي نگذشته بود کـه ديدم عده اي از خانما کـه معلوم بود بصورت اردويي با هم مشرف شده بودند ، از رواق مبارکه دارالولايه خارج شدند و پرسيدند : نقاره زني تموم شد ؟

وقتي جواب مثبت دادم همشون ناراحت شدند . منم دلداريشون دادم و عرض کردم : عصر باز قبل از غروب آفتاب نقاره خونـه بـه صدا درمياد .

در آخرين لحظات خدمت امروزم ، خانمي اومده بود و راجع بـه خدمت درون حرم مطهر سؤال کرد کـه براش سه شرط اوليه " تحصيلات بيشتر از ديپلم و سدر مشـهد و تأهل " رو همراه با دليلشون گفتم . با اين صحبت من ايشون ناراحت شد . ولي بعد براش گفتم کـه خدمت بـه آقا فقط درون اين لباس نيست و ميشـه همـه جوره بـه آقا خدمت کرد و بعدم جريان اون دوتا خادم کوچولوي آقا رو کـه صبح ديده بودم گفتم .

ايشون وقتي اين حرفها رو شنيد خوشحال شد و رفت که تا با تمام وجود بـه آقا خدمت کنـه .

دیروز وقتی اومدم کـه این پست رو بنویسم دیدم یـه پیـام از اون خانمـی کـه هفته پیش با خانواده شون مشرف شده بودند و در پست " مـهمانان ویژه آقا " درون موردشون نوشته ام ، رسیده کـه بهتر دیدم اینجا بذارمش که تا همـه بخونید

************************

السلام علیک یـا غرییییییییییییییییب الغربا....

السلام علیک یـا امام رئوف کـه دوست نداری اشک چشمان زائراتو ببینی

سلام عزیز امام رضا اقای خادم

سلام بـه همـه ی دوستان عزیز

1 هفته هستش کـه از اومدنمون مـیگذره داغ دلم تازه شده هنوزم قادر بـه حرف زدن نیستم خانوادم فیلم ها و تصاویری رو کـه از حرم گرفته بودنو دارن نگاه مـیکنن اما من فقط دارم اشک مـیریزم بی سروصدا اونا دارن مـیگن و مـیخندن و از خاطرات مشـهد و حرم مـیگن من دلم اینجا دوام نمـیاره فقط نگاشون مـیکنم و اشک مـیریزم هرچی ازم مـیخوان حرف ب اما زبانم باز نمـیشـه و فقط گریـه فقط اشک چشم فقط بغض گویـای حالمـه البته اونم نـه کامل چون بـه شاه خراسان قسم هیچاز دلم خبر نداره جز خودش هیچاز دردایی کـه رو دلم سنگینی مـیکنـه خبر نداره جز خودش هیچاز غوغایی کـه تو دلم برپاست خبر نداره جز خودش

شما و خانوادم هیچوقت حال منو نمـیفهمـین هیچوقت من نمـیتونم وضعیتمو با حرفام بـه شما ثابت کنم این امامـه کـه حتی اگه یـه کلمـه هم بـه زبانم نیـارم که تا اخر همـه حرفامو خونده حتی اگه اشکم هم سرازیر نشـه از بغضی کـه تو نگاهمـه همـه دردامو فهمـیده من الان هم نمـیتونم حال خودمو بهتون بگم من الان فقط دارم اشک مـیریزم و یـه اتیشی تو دلم بـه پاست

یـا امام رضااااااااااااا

دیگه این بغض داره خفم مـیکنـه دیگه نمـیتونم چیزی بگم

فقط التماس دعا

خوان گسترده کرامت آقاي کريم

موارد بسياري اتفاق مي افته کـه زائرين عزيز آقا چه درون حرم مطهر و چه از طريق پيامـهاي وبلاگ ، از ما درون مورد غذاي مـهمانسراي حضرت و اينکه چطور ميشـه اون رو تهيه کرد ، سؤال ميکنند .

من معمولا خدمتشون عرض ميکنم کـه توزيع فيشـهاي مـهمانسراي حضرت بوسيله مأمورين مربوطه و در محل اسکان زائرين انجام ميشـه و ظاهرا شانسيه ولي باطنا با امضاي آقاست کـه روزي افراد ميشـه و بعضا نمونـه هايي از آنچه خودم ديدم رو هم براشون عرض ميکنم ( کـه قبلا درون وب هم براتون نوشتم )

چندي پيش پيام زير رو از يکي از بينندگان وب دريافت کردم :

السلام علیک یـا حضرت علی بن موسی الرضا ع

سلام زیـارتتون قبول از کربلای معلی

توفیقی حاصل شد - بنده انشالله روز مبعث حضرت رسول اکرم ص درون جوار حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا ع خواهم بود انشالله - سوالی داشتم البته ببخشید این سوال را مـیپرسم بنده خیلی دلم مـیخواهد از غذای حرم امام رضا استفاده کنم ولی که تا به حال این سعادت را نداشتم ممکنـه بنده را درون این زمـینـه راهنمایی بفرمایید آیـا مـیتونم غذایی از اونجا بگیرم ممنونم اگر بصورت خصوصی جوابم را بدهید. (بنده ........ هستم)

منم درون جواب ايشون نوشتم :

سلام

همانطور کـه قبلا هم درون وب توضيح دادم ، فيش غذاي متبرک توسط نمايندگان آستان قدس درون محل اسکان زائرين ( اعم از هتل ، مـهمانپذير ، مسافرخانـه ، چادرهاي مسافرتي و .... ) توزيع ميشـه و مستقيما بـه خود زائرين تحويل داده ميشـه نـه مدير هتل و .....

و اين کار هم بصورت نامنظم انجام ميشـه تاي خداي نکرده سوء استفاده نکنـه

بنابراين ظاهرا دريافت فيش غذاي متبرک شانسيه و باطنا اينـه کـه بايد خود آقا بخوان و عنايت کنند

براي خدام هم بيرون بردن غذا از مـهمانسراي خدام ممنوعه

البته ما بعضا ميتونيم درون حد يه ماست يا تکه اي نون براي تبرک از مـهمانسرا خارج کنيم

کشيک اين هفته من روز جمعه 93/3/2 و کشيک بعديم روز شنبه 93/3/10 هست و اگر شما درون يکي از اين دو روز درون حرم مطهر تشريف داشته باشيد براي تبرک ميتونم اين مقدار رو تقديم کنم

در روز عيد مبعث احتمال داره کـه من کشيک فوق العاده داشته باشم ولي معمولا درون زمان کشيک فوق العاده ناهار يا شام نداريم .

و اما پيشنـهاد من :

1) از خود آقا بخواهيد . يقينا اگه ايشون بخوان بهتون ميرسه ( اين رو من با چشم خودم ديدم )

2) من معمولا اگه نبات متبرک حرم مطهر رو داشته باشم و زمان سفر دوستان وب با زمان کشيکم ( عادي يا فوق العاده ) همزمان باشـه ، بسته نبات متبرک رو تقديم ميکنم .

لذا زمان ورودتون بـه مشـهد رو از طريق پيامک يا واتس آپ بـه من بگيد که تا اگه شد نبات متبرک حرم مطهر رو تقديمتون کنم

چند روز از اون زمان گذشت و من ديدم ايشون هيچ تماسي نگرفتند . بعد از سفرشون ازشون پرسيدم : چي شد ؟ چرا تماس نگرفتين ؟

ايشون درون جواب نامـه زير رو نوشتند :

بنام خدا

السلام علیک یـا حضرت علی بن موسی الرضا ع

سلام بـه آقای دربان حرم

آن روزی کـه از شما خواستم کـه چطور مـیتونم مـهمان آقا باشم و از غذای مـهمان سرا استفاده کنم درون جوابم پاسخ دادید کـه فیش ها را داخل هتل ها و درب منازل خودشون پخش مـی کنند و دسترسی بـه فیش ندارید! راستش دلم گرفت ... اما درون حالی کـه ادامـه پیـامتون را مـی خوندم دو نکته راه حل برایم گذاشته بودید یکی اینکه اگر براتون مقدور بود تماس بگیرم و بیـام مقداری نبات و نان تبرکی بگیرم و نکته دوم اینکه گفتید از خود آقا حضرت علی بن موسی الرضا ع بخواهم ...

حقیقتش اولش کمـی دلخور شدم و با خودم گفتم اصلا چه اشتباهی کردم بـه آقای دربان حرم گفتم ...

دوباره پیش خودم فکر کردم گفتم اصلا این آقای دربان حرم راست مـیگه ! چه کاریـه کـه من اینقدر پرتوقع باشم ...

حالا برم مشـهد خدا بزرگه و از خود آقا درخواست مـی کنم .... که تا اینکه بـه مشـهد ...به داخل حرم رسیدم موقعی بود کـه نزدیک اذان ظهر بود و بعد از سلام و زیـارت و خوندن نماز و زیـارتنامـه و دعا داخل حیـاط شدم از یکی از آقایـان خادم آنجا پرسیدم آقا چطور مـیتونم غذای تبرکی بگیرم گفت ای .... ! فیش نداشته باشی بـه این راحتی نمـی تونی غذا بگیری گذشتم و رفتم که تا به مـهمان سرا رسیدم از یـه خانومـی خادم دوباره اونجا پرسیدم چطور مـیتونم فیش بگیرم دقیقا همون حرفهایی را زد کـه شما بهم گفته بودید ... اصلا ناامـید نشدم و یکی دوباری رفتم نزدیک مـهمان سرا و دست خالی برگشتم که تا اینکه روزجمعه رسید و شبش مـیخواستیم با هم کاروانی هامون برگردم بـه تهران حدود 20 نفر بودیم ... روز جمعه شد ساعت5/9 صبح رفتم حرم و پس از زیـارت و دعا باز هم مثل روزهای قبل رفتم نزدیک مـهمان سرا ایستادم این بار رو بـه گنبد کردم و با دلی گرفته و ناراحتی گفتم آقا من زائر شما هستم و در این چند باری کـه به اینجا مـی آیم و مـهمان شما هستم غذای تبرکی نخوردم کرم و بخشش شما خیلی بالاست و پس از درد و دلی با آقا بعد از چند لحظه ای دیدم آقایی نزدیک مـهمان سرا با خانواده اش بـه داخل مـی روند خانومـی نزدیک شد بـه اون آقا گفت یـه فیش دارید بـه من بدید دیدم اون آقا دست داخل جیب پیراهنش کرد و فیشی بـه آن خانم داد بـه محض دیدن این صحنـه منم نزدیک اون آقا رفتم و سوال کردم آقا فیشی اضافی هم دارید بـه من بدهید دیدم اون آقا مجددا دست داخل جیب پیراهنش کرد و یک فیش بـه من داد اون لحظه خیلی خوشحال شدم گفتم خدا را شکر و از آقا حضرت علی بن موسی الرضا ع تشکر کردم و داخل مـهمانشرا شدم و با روی خوش و زیبای دربانان مـهمان سرا وارد شدم و پس از صلواتی بـه سالن مـهمان سرا هدایت شدیم و باز با خوشرویی دربانان و مسئولین مـهمان سرا رفتم نشستم که تا اینکه غذا رسید و فیش را تحویل دادم وغذای تبرکی را گرفتم دوباره از آقا تشکر کردم و خدا را شکر گفتم کـه لطف آقا شامل حالم شده با خودم گفتم مقداری ازاین غذا را مـیخورم و بقیـه را با خودم مـی برم که تا تبرکی بـه بقیـه دوستانم بدهم ظرفی یکبار مصرف گرفتم و مقداری از غذا را داخل ظرف ریختم و با مقداری نان درون دو نایلون پیچیدم که تا بوی غذا بیرون نپیچد و مجددا داخل حرم شدم و نشستم که تا ساعت 2 نماز و زیـارتنامـه و زیـارت جامعه و دعای وداع را هم خوندم و پس از زیـارت و تشکر مجدد از آقا ... حرم را ترک کردم که تا اینکه رسیدم بـه داخل هتل و دوستانم را درون جریـان گذاشتم آنـها بهم گفتند تو چطور وارد مـهمان سرا شدی و به ما چیزی نگفتی و من حقیقت را بـه اونـها گفتم و مقداری غدای تبرک بـه آنـها دادم و مقداری هم به منظور شفای مریض بـه تهران بردم ...انشاالله غذای تبرک روزی شما باشـه ! این لطف و کرم آقا را هرگز فراموش نمـی کنم سفری معنوی و خاطره انگیز... !!! این پیـام را با اشک نوشتم و یـاد گرفتم کـه هیچ وقت از بنده خدا چیزی نخواهم و از خود خدا و ائمـه اطهار ع طلب کنم ... .

دوست دارم نگات کنم تو هم منو نگاه کنی

من تو رو صدا کنم تو هم منو صدا کنی

قربون صفات برم از راه دوری اومدم

جای دوری نمـی ره اگه بـه من نگاه کنی

دل من زندونیـه تویی کـه تنـها مـی تونی

قفس و وا کنی و پرنده رو رها کنی

مـی شـه کنج حرمت گوشـه قلب من باشـه

مـی شـه قلب من و مثل گنبدت طلا کنی

تو غریبی و منم غریبم اما چی مـی شـه

این دل غریبه رو با خودت آشنا کنی

دوست دارم تو ایوون مقصوره ات از صبح که تا غروب

من با تو صفا کنم تو هم منو دعا کنی

دلمو گره زدم بـه پنجره ات دارم مـی رم

دوست دارم که تا من مـیام زود گره هامو وا کنی

دوست دارم کـه از حالا که تا صبح محشر همـیشـه

من رضا رضا بگم تو هم منو صدا کنی

انسان تو زندگيش زياد پيش مياد کـه مـهمان دعوت کنـه . وقتيي ميخواد يکي ديگه رو دعوت کنـه حالات مختلف داره . بعضي وقتها آدم بـه طرف فقط تعارف ميکنـه . بعضي وقتها شفاهي دعوتش ميکنـه . بعضي وقتها اهميت مـهمان براي آدم بيشتره و کارت هم بـه طرف ميده . بعضي وقتها علاوه بر کارت با طرف تماس هم ميگيره کـه حتما بياين . و وقتي مـهمان براي آدم خيلي عزيز باشـه علاوه بر همـه اينا خودش ميره دنبال مـهمانـهاش ياي رو ميفرسته که تا اونا رو بياره و تمام وسايل راحتي مـهمانـهاش رو هم فراهم ميکنـه .

چقدر خوبه آدم کاري کنـه کـه آقا اينطوري دعوتش کنند . چند روز پيش چند نفر از زائراي خوب آقا اينطوري دعوت شده بودند کـه در ادامـه ماجراي دعوت اونـها رو براتون توضيح ميدم .

روز شنبه 1393/03/02 وقتي پيامـهاي وبلاگ رو چک کردم ديدم يکي از عاشقان آقا پيامي رو با عنوان " گناهکار اما عاشق " گذاشتن . اين پيام بقدري خالصانـه نوشته شده بود کـه بي اختيار اون رو بعنوان يه پست توي وب قرار دادم .

گرچه شما متن پيام رو درون اون پست ديديد ولي براي حضور ذهن بيشتر درون اينجا هم اون رو قرار ميدم .

سلام

ازتون مـیخوام این کامنت منو بذارید همـه بخونن و برام دعا کنید

بچه کـه بودم بهم گفتن وقتی بزرگ شی مـیتونی بری مشـهد سالهای سال با این تفکر زندگی کردم چندین بار شکستم وقتی دیدم کوچتر از من دارن مـیرن مشـهد اما دم نزدم که تا اینکه بعدا فهمـیدم بـه خاطر وضع مالی پدرم نمـیتونیم بیـایم پابوس

الان من نوزده سالمـه اما هنوزم نتونستم بیـام مشـهد درسته کـه اصلا ضریحو از نزدیک ندیدم اما هرجا و هرلحظه کـه صدا کردم یـا رضااااا اقا دستمو گرفته

اما من یـه گناه بزرگی کردم و با این کارم نتونستم.....

الن کـه دارم این مطلبو مـینویسم دلم داره از غصه مـیترکه و اشک از چشام جاریـه من خیلی شرمسارم پیش اقام امام رضا

از همـه شما عزیزان مـیخوام کـه برام دعا کنید بـه پهلوی شکسته بی بی زهرا قسم کـه خیلی محتاج دعاتونم از خدا برام طلب امرزش کنید بـه خدا خیلی پشیمونم

اقای خادم شما ارزش زیـادی پیش امام رضا دارین و خیلی نزدیکین بـه اقای کـه من نوزده ساله ارزوی دیدن ضریحشو از نزدیک دارم ازتون مـیخوام کـه از امام رضا بخواین کـه منو ببخشـه بهش بگین کـه خیلی روسیـاه و شرمسارم

بهش بگین کـه دوستم چندروز دیگه قراره بیـاد مشـهد درسته کـه سنی هستش اما خیلی از تو براش تعریف کردم بهش گفتم کـه اقای من واقعا اقاست یـه مشکلی داشت بهش گفتم کـه دلتو روونـه کن بـه مشـهد حاجتتو مـیگیری

چند روز بعد زنگ زد و گفت کـه اسمش تو قرعه کشی مشـهد درومده اقا هواشو داشته باش اولین باره داره مـیاد مشـهد دست خالی برش نگردون تورو قسم بـه امام جواد کـه دست خالی برش نگردون من ناممو مـیدم برات بیـاره اقا خیلی دلم هواتو کرده کاش منم....

اقای خادم ازتون خواهش مـیکنم حرفامو بـه اقا بگین خیلی محتاج دعاتونم التماس دعا....بازم مثل همـیشـه داد مـی یـا رضااااااا این دفعه گناه کردم ایـا بازم دستمو مـیگیری؟؟؟

همون شب کـه شب ميلاد آقا امام حسين ( عليه السلام ) بود ، من توفيق خدمت درون حرم مطهر رو داشتم . موقع زيارت نيابتي بعد از اينکه پيامکهاي مربوط بـه زيارت نيابتي رو ارسال کردم ، گوشيم زنگ خورد . وقتي گوشي رو برداشتم ديدم خانمي از بينندگان وب هستند کـه ميگن که تا حالا مشـهد نيومده و خيلي آرزوي زيارت آقا رو دارن . چند دقيقه اي ايشون و پدرشون از طريق گوشي با آقا درد دل د ....

روز بعد ( 1393/03/11 ) وقتي پيامـهاي وب رو چک کردم ديدم اون عاشق آقا دوتا پيام جديد گذاشتن کـه در ادامـه ميبينيد :

سلام

من همونی هستم کـه این مطلبو گذاشتم الان اومدم اینجا حال و هوام عوض بشـه چونکه من جز وبلاگ شما جایی رو ندارم من کـه نمـیتونم بیـام مشـهد با وبلاگ شما مـیتونم خودمو اروم کنم و از این طریق بتونم زیـارتی کرده باشم بـه اقا قسم هر موقع مـیام وبلاگتون انگار کـه تو حرمم تنـها وبلاگ شما رفیق روزای تنـهاییمـه الان خیلی ذوق زده هستم چون دیدم پیـام منو بـه عنوان یـه پست گذاشتین نمـیدونم با چه زبانی ازتون تشکر کنم فقط مـیتونم بگم کـه ایشالاه بیش از این پیش امام و خدا رو سفید بشین و فردوس خدا نصیبتون بشـه خیلی زیـاد محتاج دعاتونم امـید دارم کـه شما عزیزان هم بـه من روسیـاه دعا کنید کـه دارم از شرمساری اب مـیشم ازتون تشکر مـیکنم اقای خادم دعاتون مـیکنم التماس دعا

*****************************

راستش امام رضا نسبت بـه من خیلی ارادت داشتن اما من روسیـاه....

یکی از بیمارای سرطانیمون کـه دکترا جوابش کرده بودن همـین چند روز پیش خبر کـه به طور معجزه اوری وضعیتش رو بـه بهبودیـه کـه قربون اقام برم کـه براش از اقا امام رضا طلب شفاعت کردم بازم دستمو رد نکرد اما نمـیدونم چرا تو این یـه مورد جوابمو نمـیده و دعوتم نمـیکنـه بـه پابوسیش خیلی سخته بـه خدا خیلی سخته بدونی کـه امام کوچیکترارو هم قبول مـیکنـه و تو فقط بـه خاطر وضع مالی پدرت نمـیتونی بری اقاتو ببینی برام دعا کنید دلم بدجوری شکسته از خدا و امام بخواید کـه منو ببخشن و حلالم کنن از طرف منم از اقا بپرسین کـه کی منو از این انتظار درون مـیارن؟؟؟؟یـا امام رضاااااااااااااااااااااااااا قربون صفات من خاک پای همـه زائرای اقا هستم

اجازه مـیدید کـه من داستان زندگیمو اینجا بذارم که تا همـه بخونن؟؟؟؟

و من درون پاسخ نوشتم :

سلام

عنايات و الطاف آقا سراسر زندگي همـه ما رو درون برگرفته . اگر يه مقدار با دقت نگاه کنيم ميبينيم غرق درون عنايات ايشون هستيم .

کاش بتونيم قدردان اين نعمت الهي باشيم .

انشاالله بـه همين زودي و با عنايات خاصه آقا بـه پابوسيشون مشرف بشيد .

اگه دوست داشتيد داستان زندگيتون رو بنويسيد و در صورتي کـه مناسب محيط وبلاگ باشـه درون معرض ديد همـه عاشقان آقا قرار ميدم

انشاالله موفق و مؤيد باشيد

التماس دعا

فرداي اون روز ( 1393/03/12 ) پيامک زير از يکي از عاشقان آقا از قم بـه دستم رسيد :

سلام بزرگوار

الان دارم پستتون رو ميخونم . هموني کـه عنوانش هست " درد دل با آقاي مـهربونيها " .

همون پستي کـه يه بنده خداي 19 ساله نوشته بـه خاطر وضع ماليش نميتونـه بره پابوس آقا . من ميخوام اگر شما کمک کنيد هزينـه سفر ايشون بـه همراه پدر و مادرشون رو بدم ولي نميدونم چطور اقدام کنم . شما ميتونيد کمک کنيد ؟

من سعي کردم تلفن يا آدرس ايميلي از ايشون پيدا کنم .

روز شنبه ( 1393/03/17 ) درون ذيل پست " آذين بندي حرم مطهر امام رضا ( عليه السلام ) درون ايام عيد " باز دوتا پيام از اون عاشق آقا دريافت کردم کـه ميبينيد :

سلام.... السلام علیک یـا غریب الغربا............ پیشاپیش عیدتون مبارک. تو این شبای عزیز مارو هم از دعای خیرتون بی نصیب نزارین. این تصاویر ریبا بازم منو هوایی دعا کنید کـه ما هم بتونیم حتی اگه شده به منظور یـه بار بیـایم پابوس اقا. کاش منم...........

کاش اقا مارو هم بطلبه و به ما هم لیـاقت اومدن بـه پابوسیشو بده لطفا برا همـه اونایی کـه تا بـه حال نیومدن حرم امام رضا و دلشون برا اقا مـیتپه از ته دلتون دعا کنید با تشکر

*****************************

اللهم صل علی محمد و ال محمد...

لطف کنید هر کی این تصاویرو دید یـه صلوات بفرسته درون حق امام رضا که تا به حرمت این صلوات ها گره از مشگلات همـه باز بشـه و اونایی کـه نیومدن حرم بـه حرمت این صلوات ها اقا بـه اونا هم نظری ه که تا اونا هم بتونن بیـان حرم التماس دعا

تا اينکه بالاخره يکشنبه شب ( 1393/03/18 ) فهميدم ايشون همون خانمي هستند کـه شب ميلاد آقا امام حسين ( عليه السلام ) تماس گرفتند .

بلافاصله با اون خانم قمي تماس گرفتم و ايشون فرداش مبلغي رو بـه حساب واريز د و ميگفتند اگه بشـه من خيلي دوست دارم ايشون شب نيمـه شعبان درون حرم آقا باشند .

من بـه ايشون گفتم : انشاالله . ولي با خودم ميگفتم با اين شلوغي اين ايام مگه ميشـه براي اونا بليط تهيه کرد و ضمنا بايد اونا هم آمادگي سفر رو داشته باشند .

دوشنبه شب ( 1393/03/19 ) با اون خانم و خانواده شون تماس گرفتم و قضيه رو گفتم . بعدا اون خانواده برام تعريف د کـه اون خانم وقتي خبر رو شنيدن آنقدر شوکه شدند کـه دست و پا و زبانشون قفل شده بوده .

اونشب چند پيام از اون خانم دريافت کردم کـه در ذيل اومده :

قلبم داره از جاش درمـیاد، از ذوق دست و پام داره مـیلرزه،از شوق اشکام داره سرازیر مـیشـه بغضی راه گلومو بسته دلم مـیخواد از ته دلم داد ب و بگم امام رضا عاشقتم بگم با این هدیـه ات دیگه من عوض شدم

*****************************

نمـیدونم چی بگم فقط مـیخوام اشک بریزم و برا سلامتیتون دعا کنم من امشب که تا صبح شب زنده داری مـیکنم و برا همـه دعا مـیکنم و مخصوصأ برا شما، مـیخوام امشب رو با آقا جونم امام رضا خلوت کنم و فقط باهاش حرف ب آقای دربان با این خبرتون قلبمو بیشتر از قبل بـه تپش درآوردین خدا شمارو برا خونوادتون حفظ کنـه

*****************************

دیگه بـه هیچی فکر نمـیکنم فقط بـه اومدن فکر مـیکنم بـه اینکه زودتر برسم بـه حرم دعا مـیکنم زودتر جور شـه بیـام چون دلم خیلی پره و بدجوری دلم شکسته فقط مـیخوام بیـام مـیخوام تو حرم آقام گریـه کنم دلم واشـه مـیخوام حرفای دلمو دردامو بهش ب فقط و فقط مـیخوام داد ب یـا امام رضاااااا

*****************************

19 ساله شب و روز دارم انتظارشو مـیکشم فک مـیکردم آقا منو نمـیبخشـه خیلی گریـه کردم و بهش گفتم منو ببخش اما فکر نمـیکردم بـه این زودی ها منو ببخشـه و صدام کنـه یـا امام رضا نوکرتم

*****************************

سلام من الان تو وبتونم اومدم دلمو اروم کنم اومدم که تا از شما و اقاجونم امام رضا تشکر کنم الان فهمـیدم کـه اقا هنوزم دوستم داره با این خبر خوش منم قول دادم همونی باشم کـه اقا دوس داره حالا فهمـیدم اگه هنوزم صداش کنم یـا امام رضا جوابمو مـیده دستمو مـیگیره و بلندم مـیکنـه من نامـه نوشته بودم برا امام و قرار بود 28 این ماه دوستم بیـاد و نامـه رو بیـاره اما قربون امام رضا بشم کـه قبل از این کـه نامـه هام برسه جوابمو داد و دعوتم کرد عاشقتم اقا جونم یـا ضامن اهو .از شما هم کمال تشکر رو دارم عزیز امام رضا انشالله کـه همـیشـه رو سفید بشین

خلاصه اونشب قرار شد اگه بشـه اونا براي روز چهارشنبه ( 1393/03/21 ) بليط تهيه کرده و تشريف بيارن . ضمنا اونا دوتا بچه ديگه هم داشتند کـه اون خانم قمي هزينـه سفر اونا رو هم متقبل شدند .

و درست شب نيمـه شعبان بود کـه مـهمانان ويژه آقا رسيدند . من وقتي براي پاس دوم از آسايشگاه بيرون اومدم ديدم يکي از همکارانم من رو بـه آقايي نشون داد و گفت : ايناهاش خودشـه

و درون اون لحظه بود کـه اون خانواده باصفا و عاشق آقا رو ديدم . جاتون واقعا خالي بود . منکه از خوشحالي درون پوست خودم نميگنجيدم . اونشب اون خانم از خوشحالي زبونش قفل شده بود و نميتونست حرفي بزنـه و فقط اشک ميريخت . ايشون ميگفت : من خيلي حرفها داشتم کـه ميخواستم بـه آقا بگم ولي الان کـه اومدم اينجا هيچي از اون حرفها يادم نمياد و زبونم کاملا بسته شده .

گفتم : شما کـه جاي خود داريد و بعد از مدتها انتظار ، براي اولين بار بـه پابوس آقا اومديد . ولي حتي خدام آقا هم همين رو ميگن کـه وقتي ميايم توي حرم آقا همـه غم و غصه هامون يادمون ميره و انگار هيچ مشکلي نداريم . و اين از برکت وجود آقاست کـه امام رئوف هستند .

و چه زيبا شاعر سروده درون وصف اين حرم مطهر و آقاي مـهربون و عنايتشون بـه مـهمانان عزيزشون

محبوب رضاست هرکه دل ریشتر است

از کعبه صفــــای این حـرم بیشتر است

اینجاست طبیبـــــــی کــه نــدارد نوبـت

هر دل کـه شکسته تر بود پیشتـر است

همونشب برادر ايشون تعريف ميکرد و ميگفت :

روز دوشنبه ( 1393/03/19 ) درون محل کارم با يکي از همکارام صحبت ميکردم . ايشون کـه قرار بود بياد مشـهد بهم گفت : که تا حالا مشـهد نرفتي ؟ من گفتم : نـه نرفتم و خيلي آرزو دارم برم ولي اگه بشـه قبل از خودم م رو کـه خيلي عاشق آقاست بايد بفرستم .

و حدود سه ساعت بعدش شما تماس گرفتي و خبر زيارت رو دادي

دو روز بعد ايميل زير رو از اون خانم قمي دريافت کردم :

سلام

مدت ها پیش غروب یکی از جمعه های غریب دلم بد جور گرفته بود بابت نگرفتن حاجتم کـه مدت ها بود مـیخواستمش ولی هیچ وقت جور نمـیشد

همون موقع بـه دلم افتاد کـه نذری کنم و از همون شب هم نذرم رو شروع کردم

شب شد و با همون دل گرفته و پر از غم خوابیدم

نیمـه های شب  خواب دیدم کـه تو حرم اقا امام رضا ( عليه السلام ) هستم دقیقا همون جايی کـه همـیشـه مـیریم به منظور زیـارت و خوندن دعا و نماز

هام و مادرم نشسته بودن و در حال خوندن قران بودن و من ایستاده بودم

ناگهان صدايی بـه گوشم رسید کـه بهم گفت "چرا به منظور گرفتن حاجتت بـه امام رضا ( عليه السلام ) متوسل نمـیشی ؟ متوسل شو که تا حاجتت رو بگیری "

در همون حین وقتی بر گشتم چشمم بـه ضریح مطهر افتاد و توی خواب یـاد حاجتی افتادم که  براش نذر کردم

از خواب بیدار شدم دیدم دم دمای نماز صبح هست

نماز رو خوندم و خدا رو شکر کردم بابت این راهی کـه توی خواب بهم نشون داد به منظور گرفتن حاجتم

بعد از اون روز من متوسل شدم بـه آقا که تا ماه رجب تموم شد و شعبان آمد

مثل هر سال غم من دوبرابر شد همـیشـه دوست داشتم شب نیمـه شعبان تو حرم آقا باشم ولی آنقدر رو سیـاه بودم کـه فقط حسرت این بودن رو مـیکشیدم

و بـه خاطر همـین هم سال ها دوست داشتم اگر بشـهی رو کـه تا بـه حال نرفته مشـهد پابوس آقا ، راهی کنم اگر چه چند بار هم اقدام کردم ولی خوب نمـیشد

تو این شب و روزهايی کـه متوسل شدم بـه آقا امام رضا ( عليه السلام ) و آقا امام زمان ( عجل الله تعالي فرجه الشريف ) ازشون عیدی خواستم

گفتم آقا امام رضای مـهربونم باشـه اگر دوست نداری بیـام پابوست اگر نمـیخای ضمانتم رو ی و حالا کـه من از اون آهو کمترم

مـیشـه ازتون بخوام خواسته منو برآورده کنید . آرزوی این کهی رو کـه بیشتر از من کـه نـه صد برابر بیشتر ازمن لایق آمدن بـه پابوستونـه سر راه من قرار بدین که تا من بـه این آرزو برسم

و گفتم آقا جون بـه خدا اگر این طور بشـه شما بـه من عیدی بزرگی دادین  و من که تا نیمـه شعبان ازتون عیدی مـیخام ....

حدودا یک سال پیش هم خواستگاری داشتم کـه مقید بـه انجام واجبات و ترک محرمات بود . پسری کـه با تلاش و کوشش خودش داشت روزی درون مـی آورد ولی یـه جای کار گیر داشت  پدری که هیچ جوره راضی به خواستگاری به منظور پسرش از یـه خانواده مذهبی و مقید بـه حجاب نمـیشد و همـیشـه هايی رو بـه پسرش نشون مـیداد به منظور خواستگاری کـه برهنگی رو تمدن مـیدونستن

تو این یک سال ناراحتی های زیـادی کشیدیم غصه های زیـادی خوردیم  اشک های زیـادی ریختیم   زیـاد متوسل شدیم که تا این کـه همون خواب راه رو بهمون نشون داد

و این شد کـه من از امام رضا ( عليه السلام ) و امام زمان ( عجل الله تعالي فرجه الشريف ) عیدی خواستم

عیدی بدست آوردن اون توفیق و وصلتی کـه انتظار 1 ساله براش کشیده بودم

شکر خدا آرزوی اولم و همون توفیق 1 هفته قبل از نیمـه شعبان برآورده شد  و مـهمان های برگزیده آقا امام رضا ( عليه السلام ) به منظور شب نیمـه شعبان به منظور پابوسی و عرض ادب در کنار ضریح مطهر آرام گرفتند و آرزوی من هم برآورده شد

صبح جمعه روز نیمـه شعبان اون پسر بـه خواستگاری آمد و همـه چیز درون کمال ارامش انجام شد

اقای خادم شما نمـیدونین این روز ها بـه من چی گذشت نمـیدونم چطور تعريف کنم .

این روز ها لحظه ای نبود کـه یـاد چراغونی حرم با صفای آقا نباشم و حسرت نکشم

این روز ها لحظه اي نبود کـه یـاد اون ی کـه آرزوی من رو برآورده کرد نباشم

وقتی شب نیمـه شعبان مادر خواستگارم زنگ زد و گفت کـه ما فردا مـیایم بی اختیـار بغضم ترکید یـاد اون عیدی یـاد اون خواب یـاد ي کـه الان کنار ضریح آقا داره نجوا مـیکنـه دیوونم کرد

تمام این اتفاق ها و آشنايی ها از قبل تعیین شده بود و ما حکمت دیرو زود شدن هیچ چیز رو نمـیدونیم  آمدن من بـه وب شما از طریق وب یکی از دوستان وبلاگم که فقط نظر مـیذاشتن و دیدن پست مربوط بـه اون خانم و ....

من حدود 1 سال هر هفته حرم بی بی مـیرفتم به منظور عرض ادب و توسل بـه ایشون . قسمشون مـیدادم بـه برادرشون که تا گمشده زندگی من رو بهم برسونـه چون واقعا این تنـهايی و فشار ها دیوونم مـیکرد  حرفو حدیث مردم عوام هم کـه ....

من با ایشون تو خود حرم بـه نحوی آشنا شدم . ایشون همونی بود کـه همـیشـه بـه خانم مـیگفتم

مـیگفتم بی بی جان همسری کنارم قرار بده کـه با ایمان باشـه ایمان واقعی داشته باشـه ، با خدا باشـه ، با اخلاق باشـه ، دوستدار اهل بیت باشـه و ...

وواقعا این آقا تو این 1 سال بهم نشون داد کـه همونـه بازم مـیرفتم به منظور تشکر از خانم

ولی 1 سال طول کشید 1 سال عذاب آور

تا این کـه در عرض 1 هفته تمام آمال و آرزوهام برآورده شد .

فقط آرزوي دیدن حرم تو این ماه های عزیز بـه دلم بود کـه انشالله اگر آقا بطلبن قرار شده یـا قبل یـا بعد از ماه مبارک پابوسشون مـیرم اگر بعد از ماه مبارک باشـه کـه با همسرم بـه پابوس و عرض ادب و ارادت خدمتشون مـیرسیم

اقا مـیدونی و مـیدونم گناهکارم . روسیـاهم کمترینم ولی من این رو مـیدونم شما خیلی آقايین ، خیلی بزرگوارین ، خیلی مـهربونید . خودتون همـه چیز رو جفت و جور کردین

به خداوندی خدا آقای من آقاس

اگر تمام لحظه های عمرم رو سر بـه سجده بذارم به منظور شکر گذاری  باز هم کم هست باز هم بندگی نکردم

خدارو صد هزار مرتبه شکر ما و بخصوص من تمام این توفیقات و برآورده شدن آرزو و خواسته ام رو مدیون وجود با کرامت و مـهربان آقا هستم

باشد کـه همـیشـه شکر گذار باشم

با تشکر

بعد از سه روز راز و نياز اين خانواده باصفا با امام مـهربون ، وقت خداحافظي فرا رسيد .

سوزناکترين لحظه اين سفر معنوي کـه من شاهدش بودم لحظه خداحافظي اين خانواده و مخصوصا اين برادر و از آقا بود .سيل اشک و آه اين دو تمامي نداشت .

من الان چندين دقيقه هست که ميخوام حال اونـها رو توصيف کنم ولي کلمات ياريم نميکنند و نميدونم چي بنويسم . فقط ميگم بايد خودتون بوديد و از نزديک شاهد بوديد .

عکسهايي کـه در ادامـه ميبينيد رو اون خانواده گرفتند و لطف د و به من دادند که تا در وبلاگ قرار بدم .

منبع: blogfa.com




[تهیـه فیش غذای حرم امام رضا پيامهاي زيبا براي زائرين امام حسين]

نویسنده و منبع |